~mohana

نگارش هفتم. درس 8 نگارش هفتم

دوستان انشا با موضوع 'اگر من ستاره بودم' میخوام تاج میدم

جواب ها

جواب معرکه

(Amirreza) ....

نگارش هفتم

سلام اول اینهاگر من ستاره ای در آسمان بودم در آسمان سیاه و تیره.... به این می نگریدم که چقدر خوب میشد اگر میتوانستم با وجودم تمام این آسمان را از سیاهی و تنهایی نجات دهم.... میگویند ستارگان ابدی نیستند و خیلی زود متلاشی میشوند اما من .... من شکر گذارت خواهم بود اگر کمی دیگر به من فرصت دهی تا در کنار بقیه ی ستارگان نور بتابم گرچه میدانم آنقدر ها هم پرتوی برایم باقی نمانده.... میدانم در کنار ستارگان دیگر من تنها یک ستاره ی قدیمی شده ام که روشنایی اش را از دست داده است. اینم دومین هرکدام و دوست داری بنویس تاج یادت نره   می گویند هر آدمی ستاره ای دارد در آسمان که با هر تولدی زاده می شود و با هر مرگی می میرد. نمی دانم راست است یا دروغ اما دروغ هم باشد دروغ زیبایی ست.    من نبودم تو بودی، من بودم تو بودی، آنچه من ندیدم تو دیدی، آنچه من دیدم تو دیدی، آنچه دیدم و فراموش کردم تو به یاد داری. تو ماه بودی در آسمان، پیش از من بودی، با من بودی، بعد من خواهی بود.    ماه من تو تمام ستاره های آسمان را به شماره می دانی، پیش از من هم می دانستی، بعد از من هم خواهی دانست، راستی مرا هم شمرده ای؟ من همان ستاره ی کوچک بی نور بودم در انتهاترین نقطه ی آسمان. نکند یادت رفته باشم، نکند بس که کوچک و ریزم، بس که دورم مرا نبینی، یا یادت برود من هم هستم، یا به خودت نگاه کنی که ماهی و پادشاه آسمانی و کوچکترین و بی نورترین ستاره ی آسمان را آن دور دورها حقیر ببینی و من از یادت بروم.     می دانی اینها را از دل پرم می گویم و گرنه می دانم هر چقدر کوچک و دور و بی نور باشم باز هم تو مرا فراموش نمی کنی. راستی من آنقدر کوچک و دورم از آسمان دور و برت که با هیچ ستاره ای برخورد نمی کنم، ساکتم و بی صدایم و آن دورها برای خودم هستم و فقط محو تماشای توام، راستی تو چرا اینقدر زیبایی. تو آنقدر با شکوهی، پر نوری که همه ی سطح آسمان را گرفته ای؟ نمی دانم مگر می شود ستاره ای این همه شکوه تو را ببیند و تو را نستاید و محو تماشای تو نشود؟    در خیال من هر شب پر رنگتر می شوی و من هر شب خیره به تماشای تو می ایستم. همه ی حسرتم این است که چرا من اینقدر از تو دورم، کاش قدری به تو نزدیکتر بودم، کاش تو را از نزدیک می دیدم، گاهی بچه شهابها در آسمان می دوند و جلوی دیدنت را می گیرند، گاهی هم آسمان دلش می گیرد، ابرهای غصه می آید جلوی چشمانم می ایستد و گریه سر می دهد و مرا از دیدن تو محروم می کند، نمی دانم برای گریه آسمان غصه بخورم یا برای ندیدنت همپای ابرها گریه کنم. آخر من برای دیدن تو همیشه بی تابم.   بتاججج ............
نرجس سیارمقدم

نگارش هفتم

بفرمائید تاج لطفا ☑️

سوالات مشابه درس 8 نگارش هفتم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام